زد هوایت بر سرم، سرتاسرم را باد برد 

تا قلم در دست غم شد ، جوهرم را باد برد 

 

خط کشیدم بر نمای کهنه ی گلبوسه ات 

یادگار بوسه ات بر دفترم را باد برد 

 

اشک را در دامن سرخ شقایق ریختم 

با نگاهی آتشین چشم ترم را باد برد 

 

موج می زد بر سرم هر جمعه عشق دیدنت 

ساحلی ایمن شدی تا، پیکرم را باد برد 

 

غنچه هایم را کشیدی تا که از نو بشکفم 

تا لب از لب وا کنم، آن نوبرم را باد برد 

 

برگ ماند و ساقه ای خشکیده در دریای غم 

با نگاهت سایه ی غم گسترم را باد برد

 

 

شعر عاشقانه زیبا


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کمیاب 95 زیر گنبد کبود تعمیرات تخصصی موبایل و دانستنی های حقوقی بازار کسب و کار اینترنتی سرگرمي Joe سایت آپدیتی ها تشکیل وتحکیم بنیانهای خانواده